کجا رفتی شازده؟ قرار بود بریم موزه مقدم. ماسک روباهت هنوز دست منه! فیلمت چی شد پس؟ مگه قرار نبود فیلمه رو توی شهر خودتون بگیری؟ نگفتی دی بهترین موقع است؟ دی دیگه نمیاد. هیچ وقت نمی‌شد فهمید داری شوخی می‌کنی یا جدی می‌گی. دروغ چرا، گاهی اعصابم رو هم خرد می‌کردی با این مدل حرف زدنت؛ ولی هرچی بودی، خودت بودی. دیوونه‌ی دوربین و فیلم و موسیقی. دوربینت و آلبوم عکست ازت جدا نمی‌شد. همیشه پشت دوربین بودی و آخر روز عکسی از خودت نداشتیم. اون روزی رو یادته توی گالری زیر عکس‌هایی که گرفته بودی عکس گرفتیم؟ با پیانوی اونجا برامون اینتراستلار اجرا کردی انگار آب خوردن بود؟ از استرس افتتاحیه گالری همه ماهیچه‌هات گرفته بود. یا اون روز که اتفاقی توی چاپ کهن پیدام کردی؟ "سلام نامتولد! چه دنیای کوچیکیه." اومده بودی یه آلبوم عکس جدید چاپ کنی. تازه داشتی رشته‌ای که دوست داشتی می‌خوندی! چی شد یک‌دفعه؟ لابراتوار 'حموم' رو قرار بود نشونم بدی! چرا نیومدم اجرای موزیکالت رو ببینم؟ از دیشب دارم از خودم می‌پرسم. چرا توی این مدت حالت رو نپرسیدم؟ از دیشب دارم از خودم می‌پرسم. دیگه دیره، دیگه خیلی دیره. متاسفم. هنوز چندتا از عکس و فیلم‌هایی که ازمون گرفتی هست. کلی دیگه هم بود که هیچ‌وقت برامون نفرستادی و حالا دارن یه جا خاک می‌خورن. کاش آرومتر رانندگی می‌کردی. با این عجله کجا داشتی می‌رفتی؟ دارم فکر می‌کنم اگر کیا اتفاقی اون پست رو نمی‌دید، کی قرار بود بفهمیم؟ یک هفته گذشت! هنوز عکس دوتا کمیکت رو دارم کاکا سیاه. کاش به یه چیزی باور داشتم، میدونی؟ از سر فوت بابا کلاهی، به این فکر کردم که شاید مردم فقط برای خودشون به آخرت فکر نکردن. شاید اون‌ها هم دلشون می‌خواست فکر کنن کسایی که از دست دادن، به جای بهتری رفتن. من هم دوست دارم فکر کنم جای خیلی بهتری هستی، با انواع دوربینی که دیگه لازم نیست از کسی قرض بگیری و پیانوهایی که آماده‌ان تا باهاشون آهنگ‌های جدید خلق کنی. کاش به چیزی باور داشتم. متاسفم. 

 

 

 

برای کسرا؛ شازده‌ی‌به‌سیاره‌اش‌برگشته