دیشب دارو خوردم و حدود 11 خوابیدم تا 7 صبح. صبحونه آماده کردم، دوباره دارو خوردم و از 9 خوابیدم تا 13. کلی چسبید. خیلی وقت می‌شد اینطوری نخوابیده بودم. این چند وقت خواب درست‌وحسابی نداشتم. دیر‌وقت و کم و سبک. دائم حس می‌کردم مغزم بیداره و استراحت نمی‌کنه. خسته‌تر از روز قبل بیدار می‌شدم. امروز حس کردم بالاخره یه کم استراحت کردم. خیلی دوست داشتم که خوابم اونقدر عمیق می‌شد که وقتی بیدار می‌شدم نمی‌تونستم چشمام رو باز کنم و دوباره بر می‌گشتم به وادی خواب. هوای خونه هم سرد بود و بیرون اومدن از زیر پتو رو سخت‌تر می‌کرد. پتو رو دور استخوان‌های دردناکم می‌پیچیدم و بیشتر توی تخت فرو می‌رفتم. هیچی تغییر نکرده، ولی دست‌کم مغزم اونقدر خمار بود که وقت نداشت به این چیزها فکر کنه و فقط خوابیدم. تاریک و بدون رویا.