داشتم از سهراهی قلهک رد میشدم. قبل از اینکه بپیچم توی خیابون موردنظرم، دوتا پسر جوون جلوم بودن. یکیشون گفت:"میخوام برگردم اهواز. به دو دلیل: یک اینکه دیگه حوصله تهران رو ندارم." مکث. "دومی اینکه از تهران متنفرم." من که قانع شدم.
داشتم از سهراهی قلهک رد میشدم. قبل از اینکه بپیچم توی خیابون موردنظرم، دوتا پسر جوون جلوم بودن. یکیشون گفت:"میخوام برگردم اهواز. به دو دلیل: یک اینکه دیگه حوصله تهران رو ندارم." مکث. "دومی اینکه از تهران متنفرم." من که قانع شدم.