می خوام که به یاد بیارم.

دیروز چند ساعتی رو خونه ی لئو گذروندم. از معدود کساییه که راحت باهاشون حرف میزنم و دغدغه ی چطور دیده شدن، مراقب بودن و تصحیح کردن خودم رو ندارم. صحبت کردن باهاش و به اشتراک گذاشتن ایده هامون از کارهای موردعلاقمه. جایی از حرف هامون گفت: سارا تو به جزئیاتی دقت میکنی که هیچ کس دیگه ای نمی کنه.

میدونستم، خیلی وقته که میدونم. مسئله اینجاست که کاربردی هنوز براش ندیدم. به صورت از پیش برنامه ریزی شده، انگار که ویژگی خاص ثبت شده توی سیستم وجودیم باشه، چیزهایی رو میبینم و توی خاطرم میمونن که خیلی های دیگه توی همون موقعیت نمیبینن. موهبت قشنگیه، به صورت غیرارادیه و ازش لذت میبرم، اما به نظر میاد بی استفاده است - هنوز.

بهش گفتم: حرف هایی که بقیه بهم میزنن رو یادم نمیمونه. می بینی؟ بهت جزئیاتی رو گفتم که تو یادت نمی موند، اما حرف هایی که شخص مقابلم بهم زد رو اصلا به خاطر نمیارم! با اینکه می دونم بهش گوش میدادم و  حتی چندتا جمله رو چندبار برای خودم تکرار کردم تا از یادم نرن. میتونم بگم مضمون حرف ها چی بود، میتونم حس طرف مقایل رو موقع گفتنش بهت بگم، میتونم حس خودم رو بگم ولی گفته ها رو نه. دارم فکر می کنم که شاید مجبور شم از این به بعد صداشون رو ضبط کنم.

نمیدونم باید این پلات ها و تصویرهایی که توی ذهنم دارم چیکار کنم در حالی که چیزهای مهم تری اون پشت شروع به محو شدن می کنن.

  • نظرات [ ۳ ]
    • يكشنبه ۳ شهریور ۹۸

    .

    اگز واقعا اینقدر نگران باشی، حتی به کارهایی که می تونی انجام یدی هم گند می زنی.

  • نظرات [ ۰ ]
    • يكشنبه ۳ شهریور ۹۸

    سوی تماشاگران خاموش

    ایستاده در گوشه‌ای از صحنه، همه جا فرورفته در تاریک، جز باریکه نوری سرد که از شکافی در سقف به صورتش می‌تابد:

    چه چیزی به راستی مهم است؟ 

  • نظرات [ ۱ ]
    • چهارشنبه ۳۰ مرداد ۹۸

    شبنم زده

    آب سرد رودخانه جسم بی‌حسم را با خود برد، در حالی که چشمان نیمه بازم آسمان را در پس اشک‌ها تار می‌دید. به آرامی هوشیاری‌ام را از دست دادم. هنگامی که چشم باز کردم، در احاطه‌ی بنفشه‌ها بودم. 

  • نظرات [ ۱ ]
    • چهارشنبه ۳۰ مرداد ۹۸

    looking for an answer

    و با صدای بلند از خودم می پرسم:

    آیا در تمام این زمانه گم گشته بودم؟

    چرا که من به جست و جوی پاسخ بودم؛

    هنگامی که پاسخی وجود نداشت...


    - مایک شینودا

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۲۹ مرداد ۹۸

    Lovely

    بررسی ویدیوی رقص آرایی TEN X WINWIN برای آهنگ Lovely از Billie Eilish & Khald

    کاری از من و دوست عزیزم.

    می تونید به ترتیب فایل بررسی، ویدئو و آهنگ رو از لینک های زیر دریافت کنید.

                              

                               

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۲۹ مرداد ۹۸

    فرستاده‌ی آبیس

    وقتی توی خون آبی غرق شدی، زیباترین بودی...

  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۲۸ مرداد ۹۸

    گرم و زنده به رنگ زرد و سفید

    به دیوار رو به روی بلیط فروشی ایستگاه مترو قلهک تکیه دادم و منتظرم در حالی که همه چیز داره شکل دیگه ای به خودش میگیره. گیاه بزرگ توی گلدون وسط سالن بزرگ میشه، تکون میخوره، زرد میشه و اروم اروم پودر میشه. پرچم های رنگی روی سقف با باد به جنبش میفتن، تیکه تیکه میشن و رنگ‌هاشون به صورت نقطه‌هایی رقصان در اطراف می چرخن. کاشی های قهوه ای سیاه کف مترو شروع به ترک خوردن میکنن و از پشتش شون فضایی سفید رو نشون میدن که سنگ ها رو میبلعه و به آهستگی با صدای مکرری تا نزدیک پای من پیش میاد. ساعت بزرگ از سقف میفته و در حالی که عقربه هاش به تیک تاک بیرون از شیشه ادامه میدن، توی سفیدی محو میشه. دیوار پشتم از بین میره و روی سنگ‌های زیر پام سکندری میخورم اما نمیفتم. بدنم با وزش باد تاب میخوره و نگاهم روی ناپدید شدن اشیا. باد خنکه اما مرده است. کم کم دارم هوشیاریم رو از دست میدم که صدایی از دور باعث میشه چشم‌هام رو باز کنم. 

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۲۶ مرداد ۹۸

    دوست جدید

    می‌خوام شما رو با دوتا از دوست‌های جدیدم آشنا کنم.

    پیروزی و شکست. 

  • نظرات [ ۱ ]
    • چهارشنبه ۲۳ مرداد ۹۸

    نفرین بر این بخت

    میکائیل بهم گفت: چرا تو یکی از این آدم‌های عوضی احمق نیستی؟ چرا باید یه دوست لعنتی خوب می‌بودی؟

    خندیدم و قلبم درد گرفت. 

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۲۲ مرداد ۹۸
    آرشیو مطالب