I don't live here.
"اجل گشته می میرد، نه بیمار سخت."
صبح موقع دوچرخه سواری همه انگشتام از سرما سر شده بود. وقتی اومدم خونه و هری خودش رو جلوی پام انداخت زمین تا نازش کنم، پوستم در اثر برخورد با موهای گرمش می سوخت. حس لذت بخشی بود.
They might call me crazy
For saying I'll fight until there is no more.
.
اگر چیزی رو زمانی که باید یاد نگیری، مجبور می شی بعدا هزینه کنی تا یادش بگیری. یک بار یادش بگیر و ازش مطمئن شو تا دوباره سر راهت قرار نگیره.
.
Live another day.
.
دارم موضوعات وبلاگ رو سر و سامون میدم، خیلی به هم ریخته بود. حالا باید بشینم همه پست ها رو از اول بخونم و دسته بندی کنم. شاید آخر پاییز؟ آبان؟
.
خلاصه این روزها: آرتیست = خط کش.
گل های آفتاب گردون همیشه به خورشید نگاه می کنن...، ね؟
.
اشکالی نداره اگر کمی بیشتر این گرما رو توی قلبم نگه دارم؟
.
.
.
این هم از روز آخر چالش خط و حرف 2. ممنونم از همگی که این چالش رو دنبال کردین؛ محبت شما همیشه قلبم رو روشن می کنه و قدردانشم. امیدوارم همونقدر که من از روندش لذت میبرم، شما هم لذت برده باشین.
Gojo Satoru از Jujutsu Kaisen.
یه حس خاصی به گوجو داشتم، هم شگفتی و هم آمیخته به ترس و وحشت. نمیتونستم بفهمم دقیقا چیه تا اینکه توی یه فن آرت با بال فرشته دیدمش و فهمیدم. حسم نسبت به گوجو و قدرت هاش(Six eyes & Limitless)، شکلی که میدیدمش، شکلِ واقعیِ فرشته های انجیلی بود. به شدت حسی Divine می داد. نتیجه اش این شد. همچنان کار داره. بعدا اگر شد درست حسابی رنگش می کنم اما برای الان کافیه.
پ.ن: حواسم نبود نظرات بسته است. متاسفم اگر میخواستید نظر بذارید و نشد.
So let's runaway.
.
امروز فهمیدم خیلی وقته دیگه توی گذشته زندگی نمی کنم و صرفا متوجه اش نبودم.
.
به نظرم که بهتره یک مرزی وجود داشته باشه. یک مرز بین خودت و خودی که توی دید یا تحت تاثیر اطرافیان هستی. قبول دارم که دید و نظر اطرافیان درباره ما میتونه به شناخت مون کمک کنه، چون ما نمیتونیم خودمون رو از بیرون ببینیم؛ اما نباید طوری بشه که برات تبدیل به یه چهارچوب بشه یا بدون اونها خودت رو از دست بدی. چرا که در آخر روز، فقط خودتی.